رنجنامه جمعی از بسیجیان به آغا درباب 13بدر



آغاجان... چندین روز است که چشم براهیم ؛ چشم براه فتوای الهی تان؛ تا آحاد همیشه در صحنه را از یکی از مصادیق کفر و شرک ،یعنی سیزده بدر؛ آگاه کنیم.

آغا جان ، شما طوری سکوت کرده اید که آدم را یاد هلن کلر می اندازید.خدایش بیامرزاد ؛ حداقل آن بینوا با ایماء و اشاره حرف خود را میزد اما شما بصورت غریبی لال شده اید که آدم فکر میکند جان به جان آفرین تسلیم کرده اید.
عید به کاممان زهر شد ؛ جانمان به قربان آن پیپ زیبایتان...

ما که در چهارشنبه سوری از عهده سرکوب این جماعت برانداز برنیامدیم ؛ حداقل اینبار یک فتوای قرص و محکمتر ایزو 9002 بدهید؛ تا ما با سربازان گمنامتان که همه به کلیدهای وحی مجهز هستند بابای هر چی برانداز است را جلوی چشمشان بیاوریم.
جان ما را درآوردید، جان آغا مجتبی حرفی بزنید.ابرو هم تکان تکان بدهید دو زاری مان می افتد...



پ.ن:بدون عبا و عمامه خوشت تیپ تره...نه؟


2 نفر کامنت, نبود؟!:

داریوش آریایی گفت...

این هم اولین پیام من دروبلاگ دوست داشتنی ارزو

به میمنت وخوشی همیشه مسرور باشی

فرخنده باد نو رسیده وبلاگ دوست عزیزم دختر گستاخ

دختری گستاخ گفت...

مرسی داریوش جان.اولین کامنت و اولین دنبال کننده تو هستی.
شما جزء دوستان افتخاری هستید